اگر می خواهی دیده شوی

! دانه کوچک بود و کسی او را نمی دید. سال های سال گذشته بود و او هنوز همان دانه ی کوچک بود . دانه دلش می خواست به چشم بیاید اما نمی دانست چگونه. گاهی سوار باد می شد و از جلوی چشم ها می گذشت. گاهی خودش را روی زمینه ی روشن برگ ها می انداخت و گاهی فریاد می زد و می گفت: " من هستم ، من این جا هستم. تماشایم کنید."

ادامه نوشته

برای امام زمان(عج)

مائده مجیری  دانشجو کارشناسی مامایی- عضو هیئت تحریریه نشریه رهنما

ندیدن

برای ِ دیدن ِ تو

دیشب

در یکی از کوچه های ِ مُحرّم

رفتم

و تو را با حنجرۀ آسمان

صدا کردم

با چشمهای ِ ابرهای ِ پاییزی

باریدم

ولی تو را

ندیدم!

 

شکوه فاطمه در روز رستاخیر

امیر مومنان به نقل از پیامبر: هنگامی که روز رستاخیر فرا رسد، ندا کننده ای از اعماق عرش ندا می دهد: هان! ای مردمی که در رستاخیز گرد آمده اید! دیدگان خویش فروبندید تا دخت پیامبر از صراط بگذرد؛

هنگامی که روز رستاخیز فرا می رسد برای پیام آوران منیرهایی از نور برپا می گردد که در آن میان، منیر من بالاترین ها خواهد بود؛ پس منیرهایی برای جانشینان پیامبران بر پا می شود، و در آن میان منبری برای جانشین راستین من علی (ع) نصیب می گردد که از همه منبرها فرازتر است؛ سپس برای فرزندان پیامبران، منبرهایی از نور بر پا می شود و در آن میان برای دو فرزند ارجمند من، حسن، حسین منبری بر پا می شود؛ از پی آن ندا کننده ای که جز فرشته وحی نیست؛ ندا می دهد که فاطمه، دخت محبوب پیامبر کجاست

ادامه نوشته

آخرین  فداکاری

آخرین  فداکاری

ترجمه:الهه شیران

ادامه نوشته